غنى در قرآن به دو معناى کفایت و بىنیازى آمده مثل و ما تغنى الآیات و النذر عن قوم لا یؤمنون ... نشانهها و هشدارها گروهى را که ایمان نمىآورند کفایت نمىکند [سود نمىبخشد.] و چون به معنى بىنیاز کردن باشد بدون «من» و «عن» آید. مثل ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله اگر فقیر باشند خدا از فضل خود آنها را غنى و بىنیاز مىکند. و مورد سؤال، غنى بر وزن «شریف» به معنى «بى نیازى» است. و از اسماء الحسنى به شمار مىرود. و آن جمعا بیست بار در قرآن مجید به کار رفته که هیجده بار دربارهى خداوند و دوباره دربارهى انسان مىباشد که دربارهى خداوند مقصود مطلق بىنیازى است. ولى چون وصف بشر آید بىنیازى نسبى است. و خداوند بیشتر اوقات پس از نام غنى براى خود نام حمید را آورده است انّ الله هو الغنى الحمید... خداوند بىنیاز و شایستهى ستایش است آرى، بىنیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خداوند است. همهى انسانها بلکهى همهى موجودات سر تا پا نیازند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظهاى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ یایّها الناس أنتم الفقراء الى الله و الله هو الغنىُّ الحمید اى مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بىنیاز ستوده است و صمد: (بفتح ص ـ م) در روایات و کلمات مفسران و ارباب لغت معانى زیادى ذکر شده است. که عمدهترین آنها اینکه «صمد» به معنى آقایى و بزرگى است که (مردم) براى انجام کارها به سوى او مىروند. و در «مقاییس اللغة» آمده است که «صمد» دو ریشهى اصلى دارد: یکى به معنى «قصد» است و دیگرى به معنى «صلابت و استحکام» و این که به خداوند متعال صمد گفته مىشود به خاطر این است که بندگانش قصد درگاه او مىکنند در نهجالبلاغه نیز این کلمه سه بار آمده که هر سه به معنى قصد است. و حسین بن على(ع) در حدیثى براى «صمد» پنج معنى بیان فرموده است: «صمد» کسى است که در منتهاى سیادت و آقایى است، «صمد» ذاتى است دائم ازلى و جاودانى، «صمد» وجودى است که جوف ندارد، «صمد» کسى است که نمىخورد و نمىآشامد، «صمد» کسى است که نمىخوابد، شریک ندارد و حفظ چیزى براى او مشکل نیست و چیزى از او مخفى نمىماند. در حدیثى مىخوانیم که «محمد بن حنفیه» از «امیر مؤمنان» على(ع) دربارهى صمد سؤال کرد، حضرت فرمود: «تأویل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد و نه صورت و نه تمثال، نه حد و حدود، نه محل و نه مکان، نه «کیف» و نه «اَین» نه این جا و نه آن جا، نه پر است و نه خالى، نه ایستاده و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانى است نه نورانى، نه روحانى است و نه نفسانى، و در عین حال هیچ محلى از او خالى نیست. و هیچ مکانى گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد ونه بر قلب انسانى خطور مىکند ونه بو براى او موجود است، همه اینها از ذات پاکش منتفى است». این حدیث بخوبى نشان مىدهد که «صمد» مفهوم بسیار جامع و وسیعى دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىکند. جمعبندى و نتیجهگیرى: از مجموع آنچه در معناى غنى و صمد عنوان شد بدست مىآید که غنى به عناى بىنیازى است. و این قابلیت را داراست که براى خداوند و غیرخداوند بکار رود، در حالى که معناى لازم صمد همان بىنیازى است، که در قرآن فقط یکبار بکار رفته و آنهم وصف خداوند تبارک و تعالى واقع شده که هر نیازمندى قصد او مىکند، چون آقا و بزرگى است که از هر نظر پر و کامل است. و نظیر ندارد. چنانچه از امام سجاد(ع) در ضمن حدیثى نقل شده که حضرت حسین(ع) در جواب نامهى اهل بصره که از (الصمد) سؤال کرده بودند. صمد را لم یلد و لم یولد تفسیر فرموده است.
کلمات کلیدی:
آیا اعتقاد به معاد بی فایده است؟
برخی در مواجهه با اعتقاد به حیات پس از مرگ و معاد این سؤال را مطرح می کنند که اساسا این اعتقاد چه فایده و ثمره ای در زندگی ما دارد؟ و در حالی که می بینیم افرادی که معتقد به معاد نیستند زندگی شاد تر و آزاد تری دارند؟
در پاسخ به این شبهه که ممکن است در ذهن بعضی به وجود آید باید گفت:
اعتقاد به آخرت از جمله اموری است که در عقاید و رفتار و اخلاق انسان نقش به سزایی دارد، به گونه ای که حتی اعتقاد به توحید این چنین تأثیری را ندارد.
اعتقاد به آخرت و معاد سومین رکن از ارکان اعتقادی اسلام محسوب می شود. به گونه ای که اگر کسی معاد را نپذیرد گویا آن دو رکن دیگر یعنی توحید و نبوت را هم نپذیرفته است و اصلا داخل در دین اسلام نشده است.
آثار ایمان به معاد و یاد آن در زندگی دنیوی
1- درک ناپایداری زندگی دنیوی
تأثیری که اعتقاد به قیامت و آخرت و یادآوری آن در شئون فکری انسان دارد این است که آدمی خود را و همه چیز را با یک دید واقع بینانه می نگرد و انسان خود را جزیی از اجزای این جهان گذران می داند که مجموعا به سوی یک جهان جاوید و ابدی در سیر و حرکت هستند.
در نتیجه دیگر نسبت به این دنیا دلبستگی پیدا نخواهد کرد و دنیا برای او حکم یک ابزارجهت نیل به هدفی والاتر که همانا سعادت جاودان اخروی می باشد را پیدا می کند
البته خود عدم دلبستگی به دنیا آثار فردی ،اجتماعی وروحی روانی بسیاری را در پی دارد که در جای خود به طور مفصل توضیح داده شده است.
2- تعدیل غرایز و پرورش فضایل
انسان با این نظر واقع بینانه که نسبت به دنیای ناپایدار دارد احساسات و غرایز درونی خود را تعدیل نموده و با توجه به مقصود و هدفی که در پیش دارد آنها را محدود می سازد. اعتقاد به معاد و کیفرهای الهی انسان را فردی وظیفه شناس می کند. چرا که آدمی با اعتقاد به آخرت و توجه به عذابهای دردناک، نمی تواند بی تفاوت بگذرد.
چنین انسانی حتی اگر بهره کمی از عقل داشته باشد با مقایسه دنیای زودگذر و آخرتی که جاویدان است، بعید است دنیا را ترجیح بدهد بلکه در این معامله متوجه آخرتی می شود که زندگی جاویدان را در پی دارد و سعی در بدست آوردن را حتی و آسایش آن خواهد داشت، مگر انسانی که کاملا غافل است و در پی بدست آوردن مصالح و دفع مفاسد خود نیست و کاملا سرگرم لذایذ زودگذر دنیوی شده است.
در حقیقت اعتقاد به معاد و یاد مرگ و قیامت پرده غفلت را از پیش روی انسان بر می دارد و او را متوجه حیات جاودانه آخرت می کند تا گرفتار گناه و جنایت و فساد نشود که در صورت ابتلاء به این امور شقاوت ابدی و عذاب اخروی را برای خود کسب کرده است.
به عبارت دیگر وقتی انسان با یاد آخرت تربیت یافت، طبق همین باور و اعتقاد همه اخلاق و کردار و عقاید خود را پایه ریزی می کند ولی انسانی که از یاد مرگ و قیامت غافل است دلیلی ندارد، مقید به قانون باشد و در نتیجه ممکن است به هر جنایتی دست زند.
در نتیجه یاد مرگ و قیامت و آخرت و باور داشتن آنها نه تنها غرایز انسانی را تعدیل می کند و جلو تجاوزات غریزی آدمی را می گیرد بلکه باعث پرورش و رشد فضایل او هم می گردد چون کسی که همیشه به یاد قیامت است همه اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار می دهد و سعی و کوشش خود را در مسیر جلب رضایت خداوند متعال قرار می دهد.
3- تأمین عدالت اجتماعی
انسان موجودی مدنی الطبع است، یعنی به گونه ای خلق شده که می بایست در اجتماعی زندگی کند و از خصوصیات اجتماعی بودن تضاد و برخورد منافع است. در اجتماعی که افراد نیرومند و ناتوان با هم زندگی می کنند افراد قدرتمند دائما می خواهند همه چیز را به خود اختصاص بدهند و غالبا از حد خود تجاوز کرده حقوق دیگران را پایمال می کنند برای ترمیم این نقص چاره ای نیست جز وضع قوانینی که حقوق همه طبقات اجتماع محفوظ بماند. لکن بکار بستن این قوانین از تشریع و وضع آن مهمتر است. امروزه قوه قانونگذاری و قوه قضایی و قوه مجریه تا حدودی توانسته اند نظم و آرامش نسبی را در اجتماعات انسانی محقق کنند، ولی این تنها مربوط به تبهکاری و فسادهای ظاهری است.
نسبت به خلافکاری های پنهانی این راه بی نتیجه است به علاوه این که اگر مجریان این قوانین بخواهند از مقام خود سوء استفاده کنند چه عاملی می تواند سد راهشان شود اینجاست که حکومت های بشری در تأمین عدالت اجتماعی به بن بست می رسند ولی اجتماعی که زیربنای برنامه های آن را ایمان و ترس از خدا تشکیل می دهد این چنین نیست زیرا کیفر گناه و یا عذابهای اخروی بهترین ضامن اجرای قوانین خواهند بود.
در آخر لازم است که نکته ای را متذکر شویم و آن این که: تصور مرگ و جهان پس از مرگ و مسئله قیامت و بندگی را بر انسان تلخ نمی کند و او را از فعالیت و کوشش در امور زندگانی باز نمی دارد چرا که علت فعالیت انسان در امور زندگی حس احتیاج است و با یاد مرگ و قیامت حس احتیاج از بین نمی رود. بله یاد آخرت و قیامت باعث می شود که از زیاده روی در شهوت پرستی جلوگیری شود و او در طریقی قرار گیرد که دائما می داند هر کار نیکی انجام دهد، روزی وجود دارد که پاداش آن کار خیر خود را ببیند، پس سعی و کوشش خود را به همین طریق معطوف می نماید.
کلمات کلیدی:
چقدر شما این حرف را قبول دارید؟ آیا اصلا این سخن تا چه حدی می تواند درست باشد؟
شاید شما از این حرف تعجب کرده باشید . تعجب نکنید . اول به زندگی خود رجوع کنید ببینید آیا عامل بسیاری از بیماری های تن و روان عدم اعتقاد به معاد نیست ؟ البته مسلماً منظور ما از بیماری ، همه انواع بیماری ها نیست . هیچ به این موضوع فکر کردید که معاد به زندگى مفهوم مىدهد. آیا یاد معاد باعث نشاط و سلامت روحی نیست؟ تصور کنید اگر ما زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم چنین زندگی، بىمعنى و پوچ خواهد بود. اگر ما زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم درست به این مىماند که زندگى دوران جنین را بدون زندگى این دنیا فرض کنیم.کودکى که در شکم مادر قرار دارد، و در این زندان محدود و تاریک ماهها زندانى مىشود اگر عقل و خردى داشته باشد و درباره زندگى جنینى فکر کند به راستى تعجّب خواهد کرد.
چرا من در این زندان تاریک محبوسم؟چرا باید در میان آب و خون دست و پا زنم؟آخر عمر من چه نتیجهاى خواهد داشت؟از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟امّا اگر به او آگاهى دهند که این یک دوران مقدّماتى است اعضاى تو در اینجا شکل مىگیرد، نیرومند مىشود، و آماده تلاش و حرکت در یک دنیاى بزرگ.بعد از گذشتن نه ماه، فرمان آزادى تو از این زندان صادر مىشود، در دنیایى گام مىگذارى که آفتاب درخشان و ماه تابان، درختان سرسبز و نهرهاى آب روان و انواع مواهب در آن است، آنگاه نفس راحتى مىکشد مىگوید، حالا فهمیدم فلسفه وجود من در اینجا چیست! و با آرامش خاطر دوران جنینی را طی می کند .این یک مرحله مقدّماتى است، این یک سکوى پرش است، این کلاسى است براى رسیدن به یک دانشگاه بزرگ.امّا اگر رابطه زندگى جنینى با زندگى این دنیا بریده شود همه چیز تاریک و بىمعنى و بدون نشاط خواهد شد، زندانى وحشتناک و بىهدف، زندانى آزاردهنده و بىنتیجه. در مورد رابطه زندگى این دنیا و جهان پس از مرگ نیز مطلب همین است.
چه لزومى دارد ما هفتاد سال یا کمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشکلات دست و پا زنیم؟مدّتى خام و بىتجربهایم و تا خامى ما پخته شود ، عمر تمام است! مدّتها باید تحصیل علم و دانش کنیم، هنگامى که از نظر معلومات پخته مىشویم برف پیرى بر سر ما نشسته!تازه براى چه زندگى مىکنیم، خوردن غذا، پوشیدن لباس، و خوابیدن؟ این زندگى تکرارى را دهها سال ادامه دادن ؟آیا به راستى این آسمان گسترده، این زمین پهناور و این همهمقدّمات، این همه تحصیل علم و اندوختن تجربه، این همه استادان و مربیان، همه براى همان خوردن و نوشیدن و لباس پوشیدن و این زندگى تکرارى است.این جاست که پوچى زندگى براى آنها که معاد را قبول ندارند قطعى مىشود، چرا که نمىتوانند این امور کوچک را هدف زندگى بشمارند، و به عالم پس از مرگ هم که ایمان ندارند.لذا دیده مىشود که گروهى از آنها دچار افسردگی شده و دست به خودکشى برای نجات از چنین زندگى پوچ و بىمعنى مىزنند.امّا اگر باور کنیم که دنیا «مزرعه» اى براى آخرت است، دنیا کشتزارى است که باید در آن بذرافشانى کنیم و محصول آن را در یک زندگى جاویدان و ابدى برگیریم.دنیا «دانشکدهاى» است که باید در آن آگاهى کسب کنیم، خود را براى زندگى در یک سراى جاوید آماده سازیم، دنیا «گذرگاه و پلى» است که باید از آن عبور کنیم.در این صورت زندگى دنیا نه تنها پوچ و نامفهوم نخواهد بود، بلکه مقدّمهاى مىشود براى یک زندگى جاودانى و ابدى که هر چه در راه آن تلاش کنیم کم است.آرى این چنین است که ایمان به معاد به زندگى انسان مفهوم مىدهد و او را از «اضطراب» و «نگرانى» و «پوچى» رها مىسازد و مرگ پلی است برای رسیدن به همه خوبی هایی که بر اثر اعتقاد به معاد، -یعنی زندگی پس از مرگ- برای خود فراهم کرده ایم.(1)
1. با استفاده از کتاب پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان تألیف حضرت آیة الله مکارم شیرازی حفظه الله تعالی
کلمات کلیدی:
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون بحث در ایام سوگواری محرم و صفر پخش میشود باید بگوییم خداوند عزاداریها را قبول کند انشاءالله، و اهمیت عزاداری و آفاتش را من در این نیم ساعت یا بیست و هشت دقیقه میخواهم انشاءالله بگویم، بحث مفیدی هم خواهد بود انشاءالله.
اهمیت عزاداری، آفات و آسیبها. عزاداری هم خیلی مهم است، بایدهایی دارد، و هم آفات و آسیبهایی که باید بگوییم نبایدها. بایدها در عزاداری، یعنی در عزاداری چه چیزی باید و چه چیزی نباید.
عزاداری، ظالم کوبی و مظلومیابی
اهمیت عزاداری یکی اینکه ظالم کوبی، عزاداری ظالمکوبی است. شما وقتی میگویی: (اللهم العن اوّل ظالم ظَلَمَ حقَّ محمد و آل محمد و آخر تابع) خدایا هرکس ظلم کرده در اول تاریخ یا در مسائل هستهای، یعنی چه اول ظالم، چه آخر ظالم. این مردم همیشه تر و تازه هستند که به ظالم لعنت کنند. یکی از برکات عزاداری این است. ظالمها بدانند، اینطور نیست که حسین را کشتند تمام شد، ما تا آخر خط ول کن معامله نیستیم. مگر میشود حسین را بکشی تمام شد؟ تا آخر تاریخ ما پرچم امام حسین را نگه میداریم تا ظالم بفهمد ظلمها محو نمیشود. 2- مظلوم یابی، حسین جان، مظلوم شدی، ما یادت را زنده داریم. بچههای لبنان و فلسطین، با حرکات خودتان، حسین فهمیده، به کسی بگوییم اگر جانت را فدا کردی، تو نامت در تاریخ محو نمیشود. به ظالم میگوییم محو نمیشوی، تا آخر تاریخ لعنتت میکنند، به مظلوم میگوییم محو نمیشوی، تا آخر تاریخ به شما درود میفرستند.
وحدت مردم در سایه عزاداری
وحدت کلمه؛ در عزاداری همه متحد هستند، کسی در عزاداری نمیگوید در چه خطی هستی، در عزاداری آیهالله و عوام و پرفسور و بچه دبستانی و زن و مرد و شهری و روستایی و همه با هم یک وحدت کلمهای هست. خیلی سرمایه است عزاداری. یک یا حسین میگویند، هفتاد میلیون جمعیت میریزد در خیابان. هیچ کشوری یک همچین سرمایهای ندارد که با یک یا حسین هفتاد میلیون داوطلبانه بیایند؛ و اگر کسی پایش درد میکند در خانه نشسته است، غصه میخورد که چرا من امروز نرفتم. وحدت کلمه است. عزاداری قدردانی از زحمات است. حسین جان زحمت کشیدی، تو سوختی که زیر بار زور نروی، ما قدردانی میکنیم.
عزاداری آموزش شهادت، ایثار، اخلاص، وفا. خدا وفاها را پاس میدارد. در قرآن یک آیه داریم، این آیه قرآن است، میگوید: «إِبْرَاهِیمَ»، «إِبْرَاهِیمَ»، حضرت ابراهیم، «الَّذِی»، آن کسی که «وَفَّى»، «إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّى» النجم/37، «وَفَّى» یعنی وفا کرد، این آیه قرآن است، خداوند میگوید ابراهیم وفادار بود. پس وقتی خدا میگوید ابراهیم وفادار بود، ما نگوییم ابوالفضل وفادار بود؟ به او گفتند تو بیا این طرف، گفت حسین را ول کنم، پای او تا آخر ایستادهام. من حسین را رها نمیکنم. «إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّى»، وفا.
عزاداری، تقویت روحیه شهادت طلبی
اخلاص؛ یک پسر سیزده ساله کجای تاریخ؟ همه دانشگاهها را و همه حوزهها را در طول تاریخ در همه کشورها، پیدا کنید یک پسر سیزده ساله بگوید: شهادت از عسل شیرینتر. خیلی این حرف مهم است. آخر یک کسی میگوید من از شهادت نمیترسم، خوب نمیترسد. یک کسی میگوید حاضرم شهید شوم، خوب این هم یک مسئله. یک کسی میگوید شهادت را دوست دارم، میگوید از عسل شیرینتر. یعنی اگر بناست باشم، حکومت دست یزید باشد، اینجا نبودن شیرینتر از بودن است. من باشم که کی بر من حکومت کند؟ من باشم که زیرِ بار زور بروم، من باشم با یزید بیعت کنم؟ شهادت از عسل شیرینتر است. کدام دانشکده فارغالتحصیلش یک همچین حرفی میزند؟ الان خیلی از فارغالتحصیلهای ما وفاداری نمیکنند. من دعوت شدم یک جایی جشن فارغالتحصیلان بود، رئیس دانشگاه گفت خواهش میکنم شما که امروز از اینجا مرخص میشوید سالی یک تلفنی به ما بزنید. یعنی التماس میکرد رئیس دانشگاه که این دانشجو چی؟ یک تلفن بزند، یعنی یادش میرود. ما اگر، بنده اگر معلمم را پهلویش درس نداشته باشم، احترام لازم را نمیکنم. اگر پهلویش درس داشتم سلامش میکنم، اما اگر درسم تمام شد دیگر یادم میرود، وفاداری، از عسل شیرینتر. اول خود، بعد دیگران. امام حسین اول علی اکبر را فرستاد، بعد باقی جوانها را. خیلی مهم است این.
عزاداری، امر به معروف و نهی از منکر زبانی
امر به معروف، امر به معروف و نهی از منکر. امر به معروف و نهی از منکر با تمام وجود. البته امر به معروف و نهی از منکر ما باید زبانی باشد، چون یک کسی یک گناهی میکند، میگوییم آقا این گناه را نکن. این رقمی نباش، این حرف را نزن، این عمل را انجام نده. ما در حد زبان. اما اگر یک رژیمی مثل رژیم بنیامیه میخواست سرنگون شود، این با زبان نمیشود. این جز خون امام حسین نمیتواند رژیم را سرنگون کند. پس گاهی وقتها باید با تمام وجود امربهمعروف کرد.
نماز در برابر تیر. روز عاشورا امام حسین وقتی نماز میخواند سی تا تیر به او زدند برای دو رکعت نماز، چون نماز امام حسین دو رکعتی بود، شکسته بود، مسافر بود دیگر. سی تا تیر برای دو رکعت نماز. چی به ما میگوید؟ میگوید اگر در مقابل رگبار تیر هم هست نماز را رها نکن، اینها درس است.
اسیر میتواند رژیم را سرنگون کند. سرنگونی رژیم به دست اسیر. زن و بچه امام حسین اسیر بودند در کوفه و شام، اما با سخنرانیاش جمعیت را علیه حکومت شوراندند. زینب کبری در شام به یزید گفت: (انّی)، یعنی به درستیکه من، صغیر یعنی چی؟ (استصغر) یعنی تو را سبک میشمارم، (انّی لاستصغرک) یعنی منِ زینب تو را صغیر میبینم، یعنی خیلی بچه، یعنی کوچک هستی، یک زنِ اسیر در دربار شاه به شاهی مثل یزید میگوید تو پهلوی من خیلی کوچک هستی، تو پست هستی، (انی لاستصغرک) خیلی مهم است، زن اینقدر شهامت، اینقدر رشادت. ما اگر کفشمان تا به تا شود، حلقه طلا گم شود، نمیدانم گوشتمان بسوزد، یک مسئله جزئی، تیغ برود به پایمان، دیگر نماز یادمان میرود. زینب کبری، غروب عاشورا، نماز شب هم خواند. یعنی از نماز... اصلاً امام حسین مستحباتش را هم انجام داد. آخر حسین جان ظهر عاشورا است دارند تیراندازی میکنند، دیگر حالا اذان را نگو، میگوید نه باید اذان را بگویم، اقامه را از خیرش بگذر، حالا از نماز جماعت.... نه، جماعت هم باید باشد. بابا حالا نمیخواهد امروز اول وقت بخوانی، یعنی امام حسین از نماز که نگذشت، از اذانش هم نگذشت، از اقامهاش هم نگذشت، از جماعتش هم نگذشت، از اول وقت هم نگذشت. ما به راحتی همه چیز را فدا میکنیم، اینها اهمیتهای عزاداری است.
و اما آفاتش را، چون آفات خیلی حرف دارد، اینجا اهمیتش را زیاد نوشتم، اما میخواهم همه حرفهایم را بلکه در یک جلسه بزنم، خیلی فشرده حرف میزنم.
خوب، و اما آفات. این عزاداری، هر چیزی خوب است آفاتش هم دورش است. یعنی وقتی پول خوب هست، پول قلابی هم پیدا میشود. هر چیزی خوب بود کنارش چیز مصنوعی هم هست. آفات عزاداری. راجع به آفاتش من اینجا هفده هیجده تا چیز نوشتم، حالا هرچه توانستیم میگوییم. نبایدها، آفات. نه، نه، چیزهایی که نباید باشد، نبایدها، آنهایی که باید بگوییم نه. نه ریا، نه سُمعِه. ریا چه است، سُمعِه چی است.
دوری از ریاکاری در عزاداری
ریا یعنی یک کاری مردم ببینند، سُمعِه از استماع است، یعنی یک چیزی که مردم بشنوند. یک وقت یک کاری میکنی که دیگران بشنوند. یک وقت یک کاری میکنی که دیگران ببینند. در عزاداری سعی کنیم، چه کار داریم حالا، نه ریا، نه سُمعه. سرت را پایین بینداز، برای خودت باش، هی نگاه نکن هیأت یک سرش کجاست، یک سرش کجاست. آمده پای علمها تیغها را میشمارد، مثل اینکه امام حسین میگوید هر علمی که تیغش بیشتر است ثوابش .... نه ریا نه سمعه. نه اسراف. در عزاداریها گاهی اسراف میشود. اگر وقف مسجد است در حسینیه نبر. قالی برای مسجد است چرا بردی حسینیه؟ اگر وقف است چرا با کفش میآیی عزاداری میکنی؟ آخر اینجا میخواهیم نماز بخوانیم روی این کفشها. شما با کفش میآیی روی فرش مسجد. نباید اینطور باشد. اصلا با کفش آمدن روی فرش اسراف است. میخواهیم عزاداری کنیم چرا میخ میکوبی به مسجد، نمیشود دیوار مسجد را سوراخ کرد. بابا حسین است، من مخلص امام حسین هستم، اما مگر امام حسین گفته دیوار مسجد را سوراخ کن؟
دوری از مزاحمت در عزاداری
نه مزاحمت، نباید عزاداریها مزاحمت در آن باشد. این را قبلا گفتیم دوباره تکرار میکنیم. بلندگوها انصافا مزاحمت است، بیوقت طبل زدن مزاحمت است، اینها همه گناه است. یک عسلی داریم هی مگس روی آن مینشیند و این عسل را از بین میبرد. عزاداری خیلی مهم است، ولی خوب مواظب باشیم، مزاحم کسی نباشیم، چه بلندگو، چه ترافیک، چه راهبندان، چه طبل، چه بیوقت خواندن، هیچ رقم مزاحمتی نباید باشد.
نه رقاب؛ یکی از آفات عزاداری رقابت است. محله پائین، محله بالا، این هیأت، آن هیأت. ما باید برای محله خودمان سینه بزنیم، ما باید برای محله خودمان نمیدانم چه کنیم، رقابت میکنیم با هم، چشم و همچشمی، آفاتش است.
قرارداد؛ نه قرارداد، قرارداد خوب نیست. خدایی نکرده یک واعظی، یک مداحی، قرارداد ببندد، بگوید من اینقدر میگیرم بیایم بخوانم. چرا؟ البته مردم پول میدهند، اما حالا یا یک کمی کمتر، یا یک کمی بیشتر. ما زیاد داشتیم، من میشناسم، زیاد داشتیم آدمهایی که اصلا وقتی پول امام حسین را به آنها میدادی نمیشماردند، گفتند نمیشماریم. قرارداد نبندیم. نمیگویم حرام است، زشت است.
دوری از خرافات در عزاداری
نه خودسرانه؛ گاهی یک کسی مثل عکسهایی که الان در خیابان است، این عکسها همهاش خودسرانه است. یکی از این عکسها سند ندارد. یک خطاطی، یک طراحی، خوشش آمده یک عکس را در دنیای خیال کشیده. آخر درست است یک امتی که این همه دانشمند و پرفسور و آیتالله و اسلامشناس در آن است همه را ول کنند عقبِ فکر خیالگرها بروند؟ آدم نبود که شما دنبال خیال رفتی؟ مثل آدمی که بیداری را ول کند دنبال خواب برود. بگوید فلانی خواب دیده است. خیلیها هم دروغ است. یک کسی آمد گفت آقای قرائتی من خواب دیدم که امام رضا به من گفته بدهکار غصه نخور برو پهلوی قرائتی بدهیات را میدهد. به او گفتم به امام رضا بگو تو دیگر مثل بعضی بازاریها چک بیمحل صادر نکن، اول، شبِ اول یک خورده پول بفرست، شبِ دوم بیا به خواب مردم بگو؟؟؟ امام رضا که برای من پول نفرستاده، حواله هم برای من نده. یکی دیگر برایش یک همچین صحنهای پیش آمد گفت به امام رضا سلام من را برسان، بگو خواهش میکنم خودت بیا به خواب خودم. چرا به خواب تو میآید؟ به خواب من بیاید که به تو پول بدهم، چرا به خواب تو میآید که از من پول بگیری؟ به خواب خودم بیاید، میگویم چشم. دروغ است، دروغ است. خودسرانه یک چیزی را همینطور میبافیم. در همه حرفها یادتان باشد، بافتنی، یافتنی. فرقش این است که این یک نقطه دارد، این دو تا. بافتنی، یافتنی. بافتنی ممنوع، یافتنی حقیقت دارد، چه چیزی را یافتی؟ قرآن میگوید: «أَفَلَا تَعْقِلُونَ» البقرة/44، هرچه تعقل میکنی، به عقلت مراجعه کن، «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» البقرة/22 خودت هم میدانی، «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» الإسراء/36 چیزی را که علم به آن نداری، دنبالش نرو. زشت است که دانشجوهای ما، دانشگاهیهای ما، یعنی دنیای ما در رشد علمی برسد به مسئلهای که همه جمع شوند بترسند از ما، هرچه هم میگوییم نترسید بازهم میترسند، اینقدر رشد علمی دنیا را وحشتزده کرده، آنوقت عموم مردمش دنبال یک چیزی میروند که سندی ندارد. خودسرانه نباشیم.
دوری از افراط و تفریط در عزاداری
دیگر چه؛ نه افراط، نه تفریط؛ افراط یعنی تندروی، تفریط یعنی کندروی. نه تند، نه کند. غلو، بعضیها در عزاداری غلو میکنند. هزار عیسی کفاش درت، بابا عیسی روی چشم ما، مخلص حضرت عیسی هم هستیم. اما شما حضرت عیسی را کفاشش نکن. میخواهد مثلا علیاکبر را بزرگ کند، عیسی را میگذارد زمین. مثل اینکه شما مثلا میخواهی یک میخ بکوبی، عوض سنگ با قرآن میکوبی، بابا. قرآن سر جایش، میخ خودت را هم بکوب، اما نه اینکه مثلا برای بزرگ کردن یک نفر باقیها را کوچک کنی. حالا خیلی مردم، یعنی انصافا باید تشکر کرد از مردم. یک زمانی که مردم، من حالا زشت است بگویم کدام شهر، آبروریزی است، آبروی شهر میریزد اگر در تلویزیون بگویم، ولی یکی از شهرها یک زمانی مردمش به آیتالله العظمیاش که مرجع تقلید هم بود، گفتند آقا امشب مسجد نیا میخواهیم سینه بزنیم، نماز را بگذار یک وقت دیگر. یعنی هیأتی به آیتالله العظمی میگفت امشب نمازت را تعطیل کن، حالا ما باید دست عزادارها را ببوسیم، بندگان خدا وسط خیابان نماز میخوانند. یعنی خیلی خیلی خوب شده، علتش این است که دین دارند ولی نمیدانند چه کنند. اگر این آب در لولهکشی فنی برود، قشنگ است، هرز برود حرام میشود. چون مایع هست، طلا هست، باید این طلا دست زرگر بیفتند. غلو نکنید. قرآن بخوانم. «قَالَتْ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ» التوبة/30 یهودیها میگفتند عزیر پسر خداست، «قَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» التوبة/30 مسیحیها میگفتند عیسی پسر خداست، بابا نه موسی پسر خداست، نه عیسی پسر خداست، هر دو بنده خدا هستند. نه علی اللهی، نه هیچی، الله، الله است، همه موجودات مخلوق خدا هستند، منتهی مخلوقات هرکدام پهلوی خدا یک مقامی دارند. امام حسین مقامی دارد، پیغمبر مقامی دارد، عیسی مقامی دارد، اولیای خدا را در مقابلش غلو نکنیم. برای اینکه مردم غلو نکنند گاهی آیه داریم، «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» الکهف/110 این که خواندم قرآن بود منتهی از این آیههای آسان است. بعضی از آیهها آنقدر آسان است که همه فارسیها هم میفهمند. «أَنَا» یعنی من، «بَشَرٌ»، «مِثْلُکُمْ»، این آیه قرآن است، بابا من هم یک آدم هستم مثل شما. بله وحی میشود، معصوم هستم، علم غیب دارم، روی چشم، کمالاتشان روی چشم. «لَنْ یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ» النساء/172 این هم که خواندم آیه قرآن است. بابا خود حضرت مسیح میگوید من بنده خدا هستم، ولی قبول نمیکند، میگوید نخیر. بعضیها هم تندروی میکنند.
بعضیها هم تفریط میکنند. تفریط یعنی سبک. مثلا میگویند حسین گفت، بابا حسین نیست، حضرت امام حسین علیهالسلام، به چه دلیل تو میگویی بگو امام حسین علیهالسلام، قرآن بخوانم، من دوست دارم حرفهایم را به قرآن بند کنم که سنّی و شیعه و استاد دانشگاه و آیتالله دیگر همه در کلمه قرآن اتفاق دارید. قرآن میفرماید: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا» النور/63 میآمدند پشت خانه پیغمبر میگفتند محمد، محمد، آیه نازل شد که بابا مگر پسرعمهات است؟ بابا رسول الله است، «لَا تَجْعَلُوا» یعنی قرار ندهید، «دُعَاءَ الرَّسُولِ» وقتی دعوت میکنید رسول را، «بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا» یعنی همینطور که بعضی صدای بعضی میزنید، این رقمی صدای پیغمبر نزنید، آخر پیغمبر یک حساب و کتابی دارد. متأسفانه در عروس و دامادهای جدید هم هست. مثلا عروس به داماد میگوید احمد، حسین، بابا جان مرد است، احمد چرا؟ فاطی، فاطی چرا؟ فاطمه خانم، احمد آقا، چرا مؤدب صدایش نمیزنی؟ کلمات سبک، کلمات سخیف، کلمات جلف، نگوییم.
نه افسانه؛ خیلی چیزها واقعیت ندارد، افسانه است. حرف که میخواهیم بزنیم باید مستند باشد. امام رضا فرمود من امام رضا هستم، لبم را که تکان میدهم از من بپرسید امام رضا این حرفی که میزنی بند به کدام آیه است. منِ امام رضا باید همه حرفهایم بندِ به قرآن باشد. امام رضا میفرماید با اینکه امام رضا است، میگوید با اینکه امام رضا هستم، حرفهایم باید با قرآن مثل شود، اگر طبق مثل قرآن نبود، امام صادق فرمود اگر یک چیزی از ما شنیدید با قرآن مثل کنید، طبق قرآن نبود آن حرف را بزنید به دیوار. امام رضا فرمود حرفهای من را با قرآن مثل کنید. مگر ما میتوانیم هرکس هر چیزی گفت گوش دهیم؟ اینقدر دروغ. افسانه نباید باشد، آفات است.
دوری از طولانی کردن مجالس عزاداری
نه طول دادن. طول دادن. عزاداریها نباید اینقدر طولانی شود. روضه مقام معظم رهبری خیلی قشنگ است. نماز مغرب جماعت خوانده میشود، چند دقیقه فقه گفته میشود، یک واعظ، عزاداری، سینه زدن، شام. همهاش یک ساعت و نیم تمام میشود، همهاش تقریبا. بعضی عزاداریها ساعت ده و نیم شروع میشود. یک بعد از نصف شب شام میدهند. آنوقت حالا مردم، اگر دانشجو باشد فردا درسش چه میشود، دبیرستانی، راهنمایی، دبستانی، بازاری، کارمند، کارگر، کشاورز، طولانی نباید باشد. آیه هم داریم برای اینکه طولانی نباشد؟ بله. یک آیه بخوانم برای طولانی. چه قرآنی داریم، چه قرآنی داریم، هرچه حق است یک آیه داریم یا یک حدیث. میآمدند خانه پیغمبر ناهار، خوب ناهار خوردی پاشو برو، مینشستند حرف میزدند، پیغمبر هم هی دلش شور میزد، رویش نمیشد، آقا مهمان ظهر گفتند. الان، حالا پیغمبر که ساعت مچی نداشت. عرض کنم که ظهر شما، الان سه بعدازظهر است، من کار دارم. آیه نازل شد، من آیه را میخوانم، هرکه پای تلویزیون است معنا کند. «إِذَا» میدانید یعنی چه؟ «إِذَا» یعنی زمانی که، طعام میدانید چه است؟ غذا، «إِذَا» یعنی زمانی که، «طَعِمْتُمْ» وقتی طعامتان را خوردید، «فَانْتَشِرُوا» پاشید منتشر شوید، پاشید بروید، «فَانْتَشِرُوا» یعنی منتشر، میگویند کتابش منتشر شد، یعنی پخش شد، بابا ناهار خوردید پاشید پخش شوید، در خانه من ماندهاید چه کنید، «وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» همینطور انس، «مُسْتَأْنِس» یعنی انس گرفتید به حدیث، یعنی همینطور یکی تو بگو، یکی آن بگو، بابا غذا خوردی پاشو برو، طولش میدادند، بعد میگوید این طول دادن، اذیت میشود، «إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ» الأحزاب/53، « یُؤْذِی النَّبِیَّ»، «یُؤْذِی» یعنی اذیت میکند. آیه قرآن است « یُؤْذِی النَّبِیَّ» آنوقت اگر اذیت کند پیغمبر را آیه دیگر دارد، «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» الأحزاب/57 کسانی که اذیت کنند پیغمبر را مورد لعنت هستند. اذیت لازم نیست که آدم کتک بزند به کسی، ممکن است یک سیخی، میخی هم به آدم فرو نمیکنی، ولی یک کاری میکنی که هی دلش آدم میجوشد. بابا طول دادن مهم است، آیه طول دادن.
رودربایستی. خوب حاج آقا شما برای هیأت چقدر میدهی؟ یک صندوق بگذارید کمک به هیأت. هرکه میخواهد بدهد. وقتی یک مشت رفتند درِخانه کسی، از امام حسین بترس، نمیدهی؟ مالت آتش خواهد گرفت. بابا چرا میترسانی؟ چرا این رقمی پول میگیری؟ یک رئیس هیأت به من میگفت، خدا بیامرزدش، هم آن واعظ مُرد و هم آن مداح مُرد و هم آن رئیس هیأت، گفت آقای قرائتی اگر بدانی ما پولی که برای هیأت میگیریم چه جوری از مردم میگیریم، یک قرانش را شما آخوندها نمیگیرید. گفتم مگر، گفت نه میرویم درِ خانهاش را میزنیم یک هیأت آدم، گفت اصلا میترسد، بعد هم میگوییم ببین اگر ندهی ابوالفضل توی کمرت میزند، این دیگر میگوید... این رقمی چه پول گرفتنی است. نه تهدید، نه تهدید. میگوید بابا اگر به این واعظ و مداح پول ندهیم سالِ دیگر نمیآید. خوب این هم بد است. نه باید بگوییم از ترس پول بدهیم، نه باید از ترس پول بگیریم. خوب بابا امام حسین که، روی عشق باید باشد، رودربایستی نباید باشد.
نه اختلاط؛ زن و مرد مخلوط باشند، نه. از هم جدا باشند. نه برهنگی؛ یک مردی برهنه میشد گفتند اینجا زنها است برهنه نشو، جلسه حضرت زهرا است، چنین، چنان. ببینید برهنه، وقتی زنها، دخترها نگاه میکنند، زنها روبروی مرد، برهنگی درست نیست. نه برهنگی، نه اختلاط. نه تقلید از سبکهای بیگانه؛ نه تقلید از بیگانگان. ما تقلیدمان میگویند از باسواد، مرجع تقلید هم میگویند باید اعلم باشد، یعنی سوادش از همه بیشتر باشد، ما تقلید میکنیم از یک آهنگ بیگانه. یک آهنگ بیگانهای را برمیداریم، اینها آفاتش است.
نه بیاعتنایی به نماز، نه غفلت از نماز. عزاداری میکنند میبینند نماز دیر شد، نماز قضا شد، غفلت از نماز. خیلی عزاداری خوب است ولی خوبیهایی دارد و آفاتی.
السلام علیک یا اباعبدالله. امام حسین یک نسخه پیچید برای همه تاریخ، (هیهات منا الذله) یعنی ما ذلیل نمیشویم. دنیا به هم، پشت به پشت هم بدهند که بگویند شما نباید رشد کنید، شما نباید در مسائل علمی، شما نباید در اختراع، شما نباید در اکتشاف، شما نباید در غنیسازی، شما نباید، به ما امام حسین فرمود: زیرِ سم اسب برو، اما زیر بار زور نرو. سر به نی بده، سر پهلوی ناکس خم نکن. این نسخه کربلا است. امام حسین برای همیشه تاریخ، برای همه عصرها و نسلها نسخه پیچید. ولذا شیعیانی که دستشان در دست امام حسین است عزیز هستند. میگوید سر به نی میدهم، پهلوی ناکس خم نمیکنم، ولی زیرِ بار زور نمیروم. آقا ممکن است چی چی بشود، هرچه میخواهد بشود بشود. دیگر از کربلا بالاتر؟ کربلا آب را هم بستند، محاصره اقتصادی، یعنی آب نبود، برای علی اصغر نبود. محاصره نظامی، سی چهل هزار نفر، دور هفتاد و دو نفر را گرفتند. این هم محاصره نظامی. محاصره اقتصادی آب نبود، محاصره نظامی، هفتاد و دو نفر بین سی هزار تا یزیدی جمع شدند. محاصره امکانات، بابا جبّه امام حسین را هم کندند. یعنی هم محاصره نظامی بود، هم ... محاصره تبلیغاتی. همه شهر شام چراغانی کردند، یعنی تبلیغات. محاصره نظامی، محاصره اقتصادی، امام حسین زیرِ بار نرفت. خیلی ؟؟؟ خوبی است.
خدایا آن به آن معرفت ما را نسبت به امام حسین، مودّت و عشق ما را نسبت به امام حسین، درس گرفتن از الگوها و جلوههای امام حسین را روز به روز در ما و نسل ما عمیقتر و قویتر بفرما. (الهی آمین) عزاداری را از همه عزاداران، هیأتها، مداحان، منبریها، سینهزنها، زنجیرزنها، همه عزاداران را، عزاداریشان را ذخیره قیامت قرار بده. (الهی آمین) از آفات عزاداری همه ما را حفظ بفرما. (الهی آمین)
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کلمات کلیدی: